معنی از غذاهای محلی بیرجند

حل جدول

از غذاهای محلی بیرجند

کشک سالاری، قروت بادمجان، بلغور پلو، اشکنه قند، آش شلغم

کشک سالاری


از غذاهای محلی

آش ترش


بیرجند

مرکز استان خراسان جنوبی


از غذاهای محلی ابادان

پاکوره


از غذاهای محلی شمال

باقلاقاتوق


از غذاهای محلی تویسرکان

آش کلم قمری، آش رشته دوغ، آش کشکک


از غذاهای محلی شیراز

آش انار، قنبرپلو، کلم پلو، آب پیازک، دوپیازه آلو


از غذاهای محلی گرگان

کدوترشک، گوجه آش

لغت نامه دهخدا

بیرجند

بیرجند. [ج َ] (اِخ) بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند از سه دهستان بنام القورات، شهاباد، نهارجانات تشکیل شده. جمع قراء بخش 533 آبادی و دارای 43401 تن سکنه است. دهستان حومه که مرکز آن شهاباد است دارای 198 قریه و 9552 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

بیرجند. [ج َ] (اِخ) شهری به خراسان و آن مرکز شهرستان بیرجند و قاینات است که در زمان سابق این ناحیه بنام قهستان نامیده می شد و دارای 23488 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). نام بیرجند در کتب جغرافی نویسان قدیم اسلامی نیامده است و نخستین کس که ذکری از این شهر بمیان آورده یاقوت (متوفی 623 هَ. ق.) می باشد وی می نویسد: بیرجند از زیباترین شهرهای ناحیه ٔ قهستان است که در دوران خلافت از اعمال خراسان بوده است و اکنون بیرجند قصبه ٔ قهستان می باشد و حال آنکه در قرون وسطی قائن قصبه ٔ قهستان بشمار می آمده است و مانند بیرجند چندی تحت استیلای اسماعیلیه بوده است. گولد اسمید میگوید که جمعیت بیرجند در سال 1873م.به پانزده هزار نفر بالغ میگردیده اما استیوارت میگوید که جمعیت آن در سال 1886م. به 14000 تن بالغ میگردید اما لورینی در زمانی متأخر جمعیت آنرا به 18000 تن تخمین زده است و در پاره ای از نقشه های جغرافیایی نام بیرجند به برجن تحریف شده است. (از دایره المعارف فارسی). شهر بیرجند اکنون یکی از شهرستانهای استان خراسان کنار مرز افغانستان کمابیش مطابق قهستان سابق است و فعلاً مرکب از 5 بخش، حومه، درمیان، شوسف، خوسف، قاین تشکیل شده است. جمع قراء و قصبات آن 1565 و نفوس آنها در حدود 232765 تن می باشد و بنا بگفته ای 144112 و جمعیت شهر بیرجند 13934 تن است. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 و فرهنگ فارسی معین و دائره المعارف فارسی و نیز رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 326 و تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 2 ص 168، تاریخ سیستان ص 406، تاریخ مغول ص 545 و سبک شناسی ج 1 ص 411 شود.


محلی

محلی. [م َ ح َل ْ لی ی] (اِخ) محمدبن احمدبن ابراهیم بن احمد شافعی محلی، مکنی به ابوعبداﷲ ملقب به جلال الدین معروف به جلال محلی و جلال الدین محلی. رجوع به جلال الدین محلی شود.

واژه پیشنهادی

غذاهای محلی بجنورد

آش قلیه، اوجز، آش جوشواره، شوره سلمه و قروتو یا آب کشک ، کچه، زیره تو (کاچی)، آش یارمه، قابلی، آش مستووه


از غذاهای محلی قم

آبگوشت مزوره

فرهنگ فارسی هوشیار

بیرجند

تازی گشته بیرگند

معادل ابجد

از غذاهای محلی بیرجند

2082

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری